دانیالدانیال، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره
الیناالینا، تا این لحظه: 9 سال و 20 روز سن داره

دانیال و الینا بهترین هایم

عکس 29 بهمن 90

عکسهای دیشب دانیال ساعت ١١ شب دیروز دانیال از ساعت ٥:٣٠ عصر تا ٩ شب خوابیده بود. ٩ شب که بیدار شد مسلماً دیگه خوابش نمی اومد و می خواست بازی کنه. این عکسها مربوط به ساعت ١١ شبه که دانیال گیر داده بود کامپیوتر رو روشن کنم و کابل دوربین رو می زد به کامپیوتر. دانیال با زیر پیرهنی خوشگلش یه یو اس بی هم تو دستش گرفته که به کامپیوتر وصل کنه دانیال در حال وصل کردن کابل دوربین به کامپیوتر   دانیال در حال کندن موس   ...
30 بهمن 1390

آخر هفته

چهارشنبه 26/11/90 تازه غروب شده بود که حسابی حوصلم سر رفت. دانیال رو آماده کردم و با همدیگه از خونه زدیم بیرون تا کمی راه بریم. همین که از خونه اومدیم بیرون دانیال شروع کرد به گفتن باباجی باباجی (باباجون باباجون) و دنبال ماشین باباش می گشت. آخه از بس بابایی با ماشین  ما رو این ور و اون ور برده که بچه اصلا انتظار نداشت بخوام پیاده ببرمش و همش دنبال باباش می گشت. خلاصه کمی پیاده روی کردیم و تو راه عزیز دانیال (مادر شوهرم) رو دیدیم و با اون رفتیم شلوار دانیال رو از خیاطی گرفتیم آخه براش یه شلوار خریده بودم که قدش براش بلند بود. بعد عزیز رفت خونه و من و رفتیم سوپرمارکت و کمی خوراکی خریدیم و اومدنی همه شیوا رو دیدیم...
29 بهمن 1390

عکسهای روز دوشنبه 24 بهمن

عکسهای روز دوشنبه 24 بهمن دیروز توی مهدکودک تولد بچه های متولد ماه بهمن بود من می خواستم برم و از دانیال و دوستاش عکس بگیرم اما مطابق معمول کار پیش اومد فقط یک دقیقه آخر رسیدم که تا اومدم عکس بگیرم همه چی تموم شده بود و همه رفته بودن اینجا دانیال محیا رو بغل کرده پسرم خیلی با محبته اینها هم دوستان دانیال هستن. دانیال خودش از کادر اومد بیرون از راست به چپ: ریحانه. اسم اون گلی رو نمی دونم چیه . بعدی آرمیتا. امیرعلی. اون جلویی هم صدف اینجا دانیال و ریحانه تو مهد کودک تو بغل من هستندو خاله رویا ازشون عکس گرفته دیروز عصر عمه شبنم و نی نی کوچولوش ریحانه اومدن خونه ما . با زحمت دانیا...
25 بهمن 1390

عکس های شیطنت های هستی و دانیال

عکسهای روز شنبه دانیال و هستی خونه عمه شهین هستی رو کول دانیال رفته و هر دو روی پای عمه شیوا هستن ................ بقیه عکسها رو در ادامه مطلب ببینید   دانیال دیگه وزن هستی رو طاقت نیاورده. اینجا دیگه جیغش دراومد محبت بی دریغ هستی به دانیال (هستی جون دانیال رو خفته کردی مادر ولش کن) اینجا هستی داره موهای دانیال رو می کشه. دانیال هم حسابی گریه کرد و به حالت اعتراض رفت بغل عمه شهین. انگار می دونست من هستی رو دعوا نمیکنم و باید شکایتش رو به مامان هستی بگه!!!!!!! ...
24 بهمن 1390

عکسهای ریحانه دختر عمه دانیال و جریانات این چند روز

خونه عمه شهین دیروز با بابایی و عمه شیوا رفتیم هشتگرد خونه عمه شهین دانیال. هستی و دانیال تا شب یک بند وایساده بودن و آتیش می سوزوندن. انقدر جیغ کشیدن و بازی کردن که هممون روانی شدیم. موی هم رو می کشیدن و سر اسباب بازیها لج میکردن و گریه هم رو در می آوردن. اما جالب اینجاست با همه این اوصاف طاقت دوری همدیگه رو هم ندارن. دانیال انقدر خوابش می اومد که نگو ولی حاضر نشد بخوابه چون می خواست بره با هستی بازی کنه. هستی هم تا می دید مامانش می گه اگه اسباب بازی به دانیال ندی دانیال میره خونشون اسباب بازیش رو با دانیال شریک می شد اما موقع خداحافظی طفلک حسابی گریه کرد. چندتا عکس از شیطونیهاشون گرفتم که بعداً می زارم تو وبلاگ آخ...
23 بهمن 1390

عکس هایدانیال دوشنبه 17 بهمن90

عکسهای دیروز دانیال تو مهدکودک   دانیال در حال فضولی سیم تلفن دانیال در حال ور رفتن با سیم هیتر نمی دونم چرا اینجا دانیال رفت پارسا رو هل داد. این پسره بعضی وقتها اعصاب نداره ها ...
19 بهمن 1390

باز هم دانیال و مریضی

هنوز یک هفته نشده بود که داروهای دانیال تموم شد. دوباره از پنجشنبه تب و تهوع و بیرون روی دانیال شروع شد. پنجشنبه شب تا صبح از دلپیچه و تب نخوابید عرق نعنا و نبات و این چیزها هم افاقه نکرد. جمعه صبح بردیمش بیمارستان کودکان علی اضغر. چند ساعتی اونجا بودیم. او آر اس بهش دادیم خورد. بعد زمایش مدفوع ازش گرفتن و گفت تو آزمایش چیزی نیست. مریضیش ویروسیه و باید دورش طی بشه. شنبه هم سرکار نرفتم و موندم خونه. دانیال اصلا چیزی نمی خورد . کلاً اشتهاش رو از دست داده. فقط چسبیده به شیر من. طفلک پسرم دیروز بعداز ظهر هم با توصیه اقوام شوهر دانیال رو پیش یه دکتر دیگه تو ونک بردیم. دکتر سخن دان. خانم دکتر خوبی بود ولی اون هم همون حرفها رو تکرار کرد و وقتی دید ...
16 بهمن 1390

دانیال و خاله آتنا

دانیال این روزها زود می خوابه و صبح هاحسابی سرحاله. خدا رو شکر خاله آتنا یکشنبه شب اومده بود خونمون. برای دانیال یه اسباب بازی خیلی خوشگل هم خرید. ازاین پنگوئن ها که از پله بالا می رن و رو سرسره سر میخورن. خیلی خوشگل بود. مرسی خاله آتنا. تو به ما خیلی لطف داری امید وارم بتونیم یه روز محبت هات رو جبران کنیم.  اون شب با خاله آتنا بازی کردیم و شام پختیم و کلی درد دل کردیم. خیلی خوش گذشت.   دوستت داریم خاله آتنا زود زود بیا خونمون   عکس دانیال و خاله آتنا   ...
12 بهمن 1390

کدوم عکس بیشتر شبیه دانیال (نظر بدید)

دوستان عزیز سلام با تشکر از مامان آویسا که لینک   www.makemebabies.com  (اگر می خواهید بدونید بچتون چه شکلی می شه کلیک کنید) رو تو سایتش گذاشته بود. من سه بار این تست رو امتحان کردم و سه تا عکس مختلف بهم داد. خوشحال می شم نظر بدیدو بگید کدوم یکی بیشتر شبیه دانیال شده. مامان آویسا تست خیلی جالبی بود مرسی عزیزم پیشاپیش از محبت  و توجه بی دریغتون ممنونم.   عکس شماره ١ عکس شماره ٢ عکس شماره ٣ ...
9 بهمن 1390